|
سفر آغاز کن به سوی شهر بی رنگی ها و گل عشق به خداوند را در دشت سفیدش بکار و با اشکهای خونیت آبیاری اش کن تا به کسی به غیر از او عشق مورزی که تنها او شایسته عشق ورزیدن است. زنگی مانند باغی بیش نیست بهارش زیبا،تابستانش دل انگیز،پائیزش غم انگیز و زمستانش درد آور است.هرگز بهاین زندگی دل نبند زیرا هیچ چیزش به درد انسان نمی خورد.زندگی را دوست بدار تا دوستت داشته باشد!!!
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |